یک حس بد دارم ، یک حس بغض و بُهت و دریغ از یک قطره اشک . توی سینم یه چیزی گیر کرده . یه چیز که شبیه بغض های همیشگی نیست ، بغض ها زود به گریه تبدیل میشن اما این یکی . یک جور حسّ نفرت ، یه حس خاکستری ، یه حس سیاه . همینقدر بگم لب هام رو دارم فشار میدم به هم و می نویسم . یک حس که اگه بخوام در قالب لفظ درش بیارم می گم : " عَععععه "

اگر یه روز خواستید برید و فیلم " شبی که ماه کامل شد  " رو ببینید این حسی هست که در انتظارتونه (احتمالا) . من اصلا متخصص حوزه ی سینما نیستم که بخوام در مورد این فیلم صحبت کنم اما به عنوان یک بیننده نظرم رو می گم . به نظر من اثری که یک فیلم می ذاره خلاصه میشه در حسی که بعد از دیدن اون فیلم به آدم دست میده . من فیلم به وقت شام رو دیدم ، با تمام تلخی ای که از ابتدا تا آخرای اون فیلم وجود داشت و فضای ترسی که حاکم بود اما در نهایت این حس ترس به شجاعت تبدیل شد ، به حس شهادت طلبی و امید . فیلم لاتاری رو هم دیده بودم اون هم به شدّت تلخ بود ، حس غربت و غم توی این فیلم موج می زد . این فیلم از اول تا آخراش یک بغض و نفرت رو پرورش داد و در نهایت این بغض رو ترد و یک حس پیروزی به وجود آورد . و دیگه این که لاتاری و به وقت شام در کنارِ هیولا هایی که داشتند قهرمان هایی هم وجود داشت که در نهایت حس خوب نسبت به اونها ، اونها رو تبدیل می کنه به الگو .

اما به نظرم شبی که ماه کامل شد یک ماجرای ناب بود که به هدر رفت . از اول تا آخر یک بغض ، یک ترس و یک نفرت رو پرورش داد و در نهایت رهاش کرد . بیننده ها با بهت از سینما خارج می شدن . انگار فیلم بد موقع رهاشون کرده بود . انگار تو یک اوج بالا برد و بعد رهاشون کرد . فرود خوبی نداشت . و این که اصلا توی این فیلم قهرمان وجود نداشت . همش پر بود از هیولا !!

سوژه ی شبی که ماه کامل شد خوب بود . و دیالوگ ها و جزئیاتش چه بسا عالی بود . اما ساختار کلیش اصلا خوب نبود . من و خانم روشنا نپسندیدیم .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها