نمازِ اولو خوندیم . همسرم رفت سراغ غذاش و منم از فرصت استفاده کردم و دراز کشیدم . همین طور که نگام به سقف بود با خودم گفتم چیکار داری می کنی ؟! پاشو از فرصت استفاده کن یه دعای " یا علی یا عظیم . " . یه دفعه بغضم گرفت . دیگه ماه رمضون گذشته ، دیگه فرصت خوندن و انس گرفتن با این دعا گذشته . کاش قدر می دونستم . 

باید یه کاری کنم . طرح یک ساله رو هواست . قرار بود شب های قدر تموم بشه اما نشد . باید هر چه زود تر انجامش بدم مشغله دارم . اما این طرح از هر کاری و مشغله ای مهم تره . باید باید باید زود تر انجامش بدم ! و در مورد نماز هم باید طرحی داشته باشم . روزمگی داره مثِ یه مرداب منو میکشونه تو خودش . خدایا طنابتو بفرست ، امیدم به حبل الهیه . 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها