دیشب رفته بودیم برای مراسمِ جشنِ میلاد . آتیش بازی رو تا حالا از نزدیک ندیده بودم . خیلی با حال بود . مِث میدون جنگ بود . محمد حسین که خیلی ترسیده بود و فقط می گفت بریم :) آخرش هم دو تا عیدی گرفتیم از حضرت . خانم روشنا می گن دقیقا وسط مراسم ازشون خواستم که شب میلادشون یک عیدی به ما بدن :) با خودم می گم خوش به حالت که دعاهات انقدر به استجابت نزدیکه . این حتما به برکتِ دختریه که قراره خدا بهمون بده . خانمِ روشنا به شدّت به این موضوع اعتقاد دارن که بچّه برکت میاره . با محمد حسین خونه دار شدیم و با دخترمون قرضامون صاف شد . گاهی باورم نمیشه خانمِ روشنا همون دختری هستن که روز های اوّل ازدواج که من از بچّه ی زیاد حرف میزدم به شدّت مخالفت می کردن !


+ خانم روشنا می خواستن مطلب بنویسن اما نشد . به قول معروف هنوز یخِ قلمشون باز نشده :)


+ میلاد حضرت معصومه (س) و روز دختر مبارک . پیشنهادات برای اسمِ دختر پذیرفته میشود ! ما که هنوز به جمع بندی نرسیدیم . گاهی نرجِس صدا می زنیم و گاهی ریحانه :) اما چون تو محرم به دنیا میاد کاش یه اسمی باشه که مربوط باشه . خیلی دوست داشتیم زینب بذاریم اما شاید نشه .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها