برای بر طرف کردن عصبانیت دو تا راه وجود داره که اگه اشتباه نکنم در قرآن آمده . یکی " کظم غیظ " و یکی " اشفاء غیظ " . بیشتر مردم برای رفع عصبانیت از راه کار " اشفاء غیظ " استفاده می کنند . اشفاء غیظ یعنی این که این آتش درونیت رو که به خاطر عصبانیت ایجاد شده در قالب حرف و عمل به بیرون بریزی تا سینه ات خالی بشه . یعنی همون داد و بیداد راه انداختن و دعوا کردن ! اما " کظم غیظ " راهیه که مورد تایید دین هست و امام هفتم ما حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام به صفت " کاظم " معروف بودن . این که چجوری میشه کظم غیظ داشت سوال اصلیمه . هنوز نمی دونم دقیقا موقع عصبانیت چیکار باید بکنم . و فکر می کنم که در مقایسه عصبانیت باحالت های نفسانی دیگه به نظرم عصبانیت از همه غیر قابل کنترل تره .  یک عزیزی یک روایت برام خوند که راه کار رفع عصبانیت رو توش در قالب یک مثال گفته . اما راستش برام خیلی مفهوم نیست که در مرحله ی عمل دقیقا باید چیکار کنم . لطفا یک نگاهی به این روایت بندازین و نظرتون رو بگین ( قسمت مربوط به عصبانیت رو بولد کردم ) :


ابو صلت هروى میگوید: از امام رضا (ع) شنیدم که میفرمود: خداوند به یکى از پیامبرانش وحى کرد که چون صبح کردى اولین چیزى را که با آن برخورد نمودى بخور و دومى را پنهان کن و سومى را بپذیر و چهارمى را ناامید مکن و از پنجمى فرار کن. گفت چون صبح کرد و به راه افتاد با کوه سیاه بزرگى رو به رو شد و ایستاد و گفت:

پروردگارم به من دستور داده که آن را بخورم و متحیر ماند. سپس با خود گفت:

پروردگارم مرا به چیزى که توانایى ندارم فرمان نمی‏دهد، پس به سوى آن رفت تا بخورد. هر چه به آن نزدیک شد آن کوچک‏تر شد و وقتى به آن رسید آن را لقمه‏ اى یافت و خورد و دید که آن گواراترین چیزى بود که تا به حال خورده است.

سپس به راه افتاد. با تشتى رو به رو شد و گفت: پروردگارم به من فرمان داده که آن را پنهان سازم پس حفره‏ اى کند و آن را داخل آن قرار داد و رویش خاک ریخت و به راه خود ادامه داد ولى دید که تشت بیرون آمد و با خود گفت: من آنچه را که پروردگارم فرمان داده بود انجام دادم و به راه افتاد، ناگهان پرنده ‏اى را دید که بازى به دنبال آن است، پرنده در اطراف او دور زد و او گفت: که پروردگارم فرمان داده که آن را بپذیرم، پس آستین خود را باز کرد و پرنده وارد آن شد، باز به او گفت: شکارم را گرفتى و من چند روز است که به دنبال آن هستم، او با خود گفت که پروردگارم به من فرمان داده که من این را مأیوس نکنم پس قطعه ‏اى از ران خود را برید و به آن انداخت، سپس رفت و ناگهان گوشت مردار گندیده کرم افتاده‏ اى را دید با خود گفت: پروردگارم به‏ من فرمان داده که از این بگریزم پس از آن گریخت و برگشت.

در خواب دید که به او گفته میشود: تو آنچه را که به آن مأمور بودى انجام دادى، آیا میدانى که این‏ها براى چه بود؟ گفت: نه، به او گفته شد آن کوه غضب بود، وقتى بنده‏ اى غضب میکند خودش را نمیبیند و از شدت غضب ارزش خود را نمیداند پس چون خودش را حفظ کند و ارزش خود را بداند و خشم او فروکش کند، سرانجام آن همان لقمه گوارایى میشود که تو خوردى. و اما تشت، آن همان عمل صالح است که وقتى بنده آن را پنهان کند خداوند راضى نمیشود مگر اینکه آن را آشکار سازد تا آن بنده را با آن زینت بخشد و ثواب آخرت را نیز براى او ذخیره کند. و اما پرنده، کسى است که نصیحتى به تو میگوید، پس آن را با نصیحتش بپذیر. و اما باز، مردى است که حاجتى به تو دارد او را نومید مکن. و اما گوشت گندیده غیبت است، از آن فرار کن. »

 


+ پسرم از آدما ترس داره . مثلا تاب سرسره اگه مثلا 4-5 تا بچه روش باشن نمیره . یا مسجد در تمام طول مدت میچسبه بهم . اگه راهی به ذهنتون میرسه بفرمایین .

+ پروژه طرحِ یک ساله تقریبا به پایان رسید . از حالا به بعد تازه مشخص میشه مرد عمل هستم یا نه .

+ قراره از امروز به توصیه یکی از دوستان مجازی عمل کنم و با روشی که ایشون پیشنهاد دادن حضورم در فضای مجازی رو کمی محدود کنم . امید به خدا .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها