با معرفی آقای میم قرار بود توی جمعی حضور پیدا کنم که همه دانه درشت بودن ! یعنی من کوچیکشون بودم . هم از نظر سن و هم از نظر مهارت و هم علم . شاید از یک یا حتی دو ماه قبلش استرسش افتاد به جونم . خب من برم اونجا چیکار کنم ؟! بالاخره روز موعود رسید و من با هر ترس و دلنگرانی که بود ازش عبور کردم .

همیشه این ترس از آدم ها در من بوده و هست . همیشه فکر کردم در ارتباط با اون ها باید هایی وجود داره که من ازش خبر ندارم . آدم ها دسته های متفاوتی هستن . با رنجِ x و y و z چطور باید برخورد کنم ؟ این سوال بی جواب ریشه ی ترس من در برخورد هام بوده .

توی برخورد ها چیز هایی رو الآن دارم یاد می گیرم که کاش قبل تر ها یاد می گرفتم . مثلا همین دیروز توی اون جمع کذایی یه چیزی رو یاد گرفتم . و اون این که یک آدمِ به اصطلاح " گنده " در برخورد با کوچکتر ها گندست ولی خودش باز کوچیکِ یه عده ی دیگه محسوب میشه . و همون آدم گنده که همیشه ما با رفتاری "گنده وار" می شناسیمش در برخورد با گنده تر ها ، رفتاری " متواضعانه  " خواهد داشت .

یا این که همون طور که ما با دوستانمون شوخی می کنیم و می گیم و می خندیم اما وقتی پای یک "گنده" به میون میاد ساکت می شیم و او هم با یک وقار و متانت خاصی با ما برخورد می کنه ؛ خود همون آدم گنده در کنار دوستاش چه بسا بیشتر از ما لودگی کنه و بیشتر از ما اهل بگو بخند باشه و باز در حضور یک گنده تر دقیقا همون رفتاری رو داشته باشه که ما در مقابل اون گنده داشتیم !

و به این جمع بندی رسیدم که چه بسا من از این سن تا سن 50-60 سالگی تفاوت چندانی نمی کنم . چون دیدم آدم هایی رو با سن های متفاوت که دقیقا همون دلخوشی هایی رو دارن که من الآن دارم ، همون ترس هایی رو دارن که من الآن دارم ، و خلاصه از جنبه های زیادی شبیه هم هستیم و تنها تفاوتمون در نوع برخورد ها مون هست . یعنی به اقتضای تفاوت های سنی و علمی و مهارتی آدمها تصمیم می گیرن که چه درصدی از وقار رو از خودشون نشون بدن . پس این وقاری که ما می بینیم حاصل چیزی در درونشون نیست ! یک چیز کاملا نسبیه که توی برخورد با بعضی آدم ها هست و در برخورد با بعضی نیست . نمی دونم درسته یا نه ولی احساس کردم که این وقارِ ظاهری ریشه در ترس داره ! ترس از بین رفتن وجهه و بزرگی .


+ به همسرم می گفتم می دونی چیه ؟ من در مورد پسرمون به این نتیجه رسیدم که جزو آدم های با استعدادِ جامعه است اما یک مانع بزرگ در درونش وجود داره که مانع به جریان افتادن استعدادش میشه و خواهد شد اگه برطرف نشه . و اون مانع ترسه . و راه حل از بین بردن این ترس ، تجربه است .  


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها