یا امام رضا .
در روز میلادت ، در گوشه ای از صحن گوهر شادت ، نشسته ام ، در حالی که فارغ شدم از نمازِ یکشنبه ی ماه . هرچند اشک میهمانِ سفره ی چشمانم نیست اما دلم پذیرای بغض است . آمده ام چون می شناسمت ، می دانم که تو مظهر اسماء خداوند هستی ، می دانم که تو همان امام رضای رئوفی هستی که معجزاتش را دیده و چشیده ام . تو همان کسی هستی که به مقام والایش ایمان دارم .
اما می دانم . می دانم که اینها کافی نیست تا شرط استجابت را اجابت کرده باشم . چه بگویم . ؟ چه دارم که بگویم . ؟ خجالت زده ام . گناه کارم . اشتباهاتم دهانم را بسته . با چه رویی حرف از حاجاتم بزنم ، حاجاتی که به وسعت زمین است ، در کنار گناهانی به وسعت آسمان .
اما ای هفت آسمانِ من . می دانم که شرط عشق به جا نیاورده ام ، می دانم که شایسته نیستم ، اما کرم شایسته ی شماست . شما و کرمتان .
دریافت 5mb
درباره این سایت