سلام آقای مهربانم
یادم نمیاید آخرین باری که برایتان نامه نوشتم کی بود . دو سال پیش بود ؟ یا همین پارسال ؟ فقط یادم می آید که در همان ایامی بود که نوشته هایم خالی از احساس نبود . نوشته هایم حرف به حرف نه فقط روی کاغذ ، روی صفحه ی دلم نقش می بست . نوشته هایی که کلمه به کلمه حلقه های اشک را می ساخت و جمله جمله عزمی بود برای حرکت .
یادم نمی آید . . لا به لای بازی دنیا گم شده ام آقا جان . دنیایی که حاضرم قسم بخورم که همه اش ، همه اش بازی است ! ذهنم را و - ای وای - دلم را به دست دنیا داده ام ، و این دنیای فریبکار هم ذهن و دلم را پر کرده از غیر شما .
یاد شما و خاندان شما مسیر های اشتباه را را تغییر می دهد . مثل همان شبی که وقتی در منجلاب خود خواهی هایم گیر کرده بودم و من و او هر دویمان سریال لجاجت را دنبال می کردیم ، به یاد نسبتی که با شما دارد با یک "ببخشید" ماجرا را فیصله دادم . وقتی پای شما به میان بیاید خود به خود مشکلات حل می شود آقای من .
خودتان برایمان صندوق پستی مشخص کردید که مدام نامه بنویسیم تا دریای احساساتمان خشک نشود . تمام رود خانه های جهان . رود ها همگی به سوی شما جاری می شوند . شاید رود ها نه برای حاصلخیزی زمین ، بلکه برای رساندن این نامه ها خلق شده باشند تا دل های بشریت از حاصلخیزی نیافتد . دلی که با یاد شما زندگی نکند و با عشق شما رشد نکند حاصلخیز نیست .
آقا جان . این دل بدون شما خواهد مرد . دلم را دریاب .
+
آهنگی از خواجه امیری مرتبط با این پست (هرکار کردم مدیا بذارم نشد)
حجم: 7.68 مگابایت
++ این چالش چقدر حلال زاده ست :))) همین دیشب داشتم با خانم حسانه صحبت می کردم که اگه یکی یه چالش راه بندازه انگیزه ها برای نوشتن بیشتر میشه مخصوصا اگه به اسم ، آدمو دعوت کنن :) پس حالا دعوت می کنم از
خانم حسانه و
آقای میم و دیگر دوستان که توی این چالش شرکت کنن ، باشد که روح به کالبد بیان باز گردد ! و ممنونم از
خانم محبوبه شب به خطر دعوتشون و از
آقاگل به خطر راه اندازی این چالش . البته ببخشید اگه یه مقدار متفاوت با شکل چالش نوشتم .
+++ بانو روشنا ! شما هم اگه بنویسید بسیار خوش حال می شیم :)
درباره این سایت