با پسرش وارد نانوایی می شود :

نونوا : . [ مشغول در آوردن نون سنگگ از تنور ]
او : . [ مشغول در آوردن کارت های بانکی ]
نونوا : . [ دو عدد نان بر روی این (نمی دونم چیه اسمش) می اندازد ]
او : . [ مشغول بر انداز کردن کارت ها ]
نونوا : چند تا می خوای ؟!
او : . بذار ببینم چقدر پول دارم تو کارتم ؟
نونوا : .
او : [ به اندازه سه عدد نان کارت می کشد ، کارت اول موجودی ندارد ]
نونوا : .
او : [ کارت دوم هم ندارد و کارت سوم به اندازه یک عدد نان موجودی دارد ] می گوید یکی برداشتم !
نونوا : [مشغول تیکه پاره کردن تعارف که بردار برو بعدا پولشو بیار ]
او : نه ممنون .
مردم : [ مشغول تماشا ]
نونوار : [ دوباره تیکه پاره می کند ]
او که ظاهر فقیرانه ای ندارد : [ احتمالا با خودش یک " ولمان کن دیگر " می گوید  ] نه ممنون همین یکی بسمونه .
مردم : [ مشغول تماشا ]
او : [ مشغول خجالت . و دست پسرش را می گیرد و بیرون می روید ]

+ لعنت بر ر و ح ا ن ی !



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها