بعد از کلی آزمون و خطا و بعد از کلی از یک سوراخ گزیده شدن بالاخره به این نتیجه رسیدم که :  " حتی فقط یک روز توقف موتورم رو جوری می خوابونه که یه هفته باید بیان جمعم کنن ! "
مسافرت خیلی آدم رو به سمت این " توقف " سوق می ده . منظورم از توقف ، متوقف شدن طرح و برنامه ی روزانه ی آدم و جایگزین نشدن هیچ طرحی به جای اونه . متاسفانه برای مسافرت هام طرح و برنامه ی منسجمی نداشتم و همین منو زمین گیرم کرد .
اشتباهم این بود که فکر می کردم مسافرت یعنی استراحت و استراحت یعنی برنامه ها همه تعطیل ! غافل از این که هیچ روزی از زندگی تعطیل نیست و حتی استراحتِ آدم هم باید داخل برنامه ی آدم باشه و خودِ استراحت هم دارای برنامه و نظم باشه .
وقتی موتورم می خوابه ، نه ضرورتی در حرکت می بینم نه انگیزه ای نه علاقه ای نه هیچی . این ماندن و رکود برام مثل بهشت جلوه می کنه ! وقتی داغونم میکنه تازه به این فکر می افتم که باید راه بیافم . 

+ به نظر شما وقتی موتورِ آدم خوابیده چه جوری میشه از این جهنم ، به موقع نجات پیدا کرد ؟ قبل از اینکه داغونمون کنه و سرمون بخوره به سنگ .

+ احساس می کنم به عنوان یه مرد زن و بچه دار یه خورده دیر دارم زندگی رو میشناسم .

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها