چشم هایم دروغ می گویند 

سارق اشک ها هستند

جرم دل از دروغ می شویند

راه آب از سر دلم بستند


یک نفر گفت ، چشمانت

می شکافد به هرکجا نگری

گفتم ای دوست چشم برّنده

می کند در دل کسی اثری ؟


دل او ، آه ، خوش به حالِ دلش .

با نگاهش چقدر هم سخن است

حرفِ دل در نگاهِ او پیداست

اشک هایش چو آب بر چمن است


ما جرای دلِ من و دل او

مثلِ زندانی و ملاقاتی است

حیف ، گوشیِ سمتِ زندانی

یا خراب است یا که اسقاطی است !



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها